كمكم كن نازي. ما بايد خوب بخوابيم تا بتونيم فردا،برسيم به كارمون! اگه ما كار نكنيم چطوري جوراب و شلغم بخريم؟ هاي،آهاي،به هيچي اعتماد نكن اگه خواستي از خونه بري بيرون بي چراغ دستي و بي كلاه و شال،بيرون نرو! ممكنه،خورشيد يهو خاموش بشه با اينكه سقوط كنه يا يهو يخ بزنه...
***
نازی : دوربین لوبیتل مهریه مو اگه با هم بخوریم هلهله های من و تو چطوری ثبت می شه من : عشق من آب ها لنز مورب دارند آدمو واروونه ثبتش می کنند عکسمون تو آب برکه تا قیامت می مونه نازی : رنگی یا سیاه سفید ؟ من : من سیاه و تو سفید نازی : آتیش چی ؟ تو آبا خاموش نمی شن آتیشا من : نمی دونم والله چتر رو بدش به من نازی : اون کسی که چتر رو ساخت عاشق بود من : نه عزیز دل من ‚ آدم بود ...
***
من ميخوام برگردم به كودكي!! نازي: نمي شه!! كفش برگشت برامون كوچيكه من: پابرهنه نميشه برگردم؟ نازي: پل برگشت توان وزن ما رو نداره!برگشتن ممكن نيست. من: براي گذشتن از ناممكن،كيو بايد ببينيم!!! نازي: رؤيارو من: رؤيارو كجا زيارت بكنم؟ نازي: در عالم خواب من: خواب به چشام نمي آد نازي: بشمار،تا سي بشمار... يك و دو من: يك و دو نازي: سه و چهار ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین پناهی
|