بـــــــــارونــــی


خدا کریم نبود ...

 

 

تو را به گریه قسم ... بازگرد ، آن بوسه
برای آنکه خداحافظی کنیم نبود

من و تو دور شدیم و خدا نگاه نکرد
من و تو دور شدیم و خدا کریم نبود ...

 

ـــــــــــــــــــــــــــــ

حامد ابراهیم پور


برچسب:خدا,کریم,باران,عشق,دوری,جدایی, |

 

ایمان ...

 

 

خورشید مــــــُـرده بود

و هـیــچــکــس نمیدانست

که نام آن کبوتر غمگین

کز قلب ها گریخته

ایمان است ...

 

ــــــــــــــــــ

فروغ

 

 

 

 

 


 

آغوش من

 

ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﻦ ﺧﻔﺘﻪ ﺍﯼ
ﻣﯽﺑﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺧﻔﺘﻪ ﺍﯼ
ﺧﺪﺍ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ :

ﺩﺍﺭﯼ ﭼﮑﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﯽ ؟
ﺑﻬﺶ ﻣﯽﺧﻨﺪﻡ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﻢ :
ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﺯ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﯾﻢ ؟

 

ـــــــــــــــــــ

عباس معروفی


 

باز هم باران ، باز هم پاییز !

 

 

 

 

 

 

 

بـــــــاران را دوســـت دارم
چون رفتن بلـــد نیست 
فــقــط می آ ید ...!

 

 

چه بارونی داره میاد ...
بارون و پاییز ...

هیچ چیزی تو دنیا از این زیباتر نیست
هیچ چیزی هم از این غم انگیزتر نیست ...
تو این دنیای گوه گرفته چه آرامش خاطری داره این صحنه
چه عجیب آدمو میبره اینور و اونور 
قبلا همه حرفارو زدم هرچی بگم تکراریه
فقط باید لذت برد
فقط باید نگاه کرد و لذت برد
فقط باید عاشقانه نگاه کرد به این صحنه
حتی اگه وسط جنگل و طبیعت نباشی
حتی اگه وسط شهر پــُر از آهن و دود باشی
فقط باید پاییز لعنتی باشه تا اینجوری باشی
اگه به خاطر سه چیز بخوام خداروشکر کنم
قطعا یکیش اینه که فصل پاییز رو خلق کرده یا آفریده یا نمیدونم ... لبخند

 

 

 

 

گیسوانت زیر باران ، عطــر گندم‌زار ... فکــرش را بکن !
با تو آدم مست باشد ، تا سحر بیدار ... فکرش را بکن !

در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعـد از سال‌ها
بوسه و گریه ، شکوه لحظه‌ی دیدار ... فکرش را بکن !

سایه‌ها در هم گــره، نور ملایـــم ، استکان مشترک
خنده خنده پر شود خالی شود هربار ... فکرش را بکن !

ابـــر باشم تا کـــه ماه نقـــره‌ای را در تنــم پنهــان کنم
دوست دارد دورِ هر گنجی بچرخد مار ... فکرش را بکن !

خانه‌ی خشتی ، قدیمی ، قل قل قلیان ، گرامافون ، قمر
تکیـه بر پشتــی زده یار و صدای تار ... فکرش را بکن !

از سمــاور دست‌هایت چای و از ایوان لبانت قند را ...
بعد هم سیگار و هی سیگار و هی سیگار ... فکرش را بکن !

اضطراب زنگ ، رفتم وا کنم در را ، کـــه پرتم می‌کنند
سایه‌ها در تونلی باریک و سرد و تار ... فکرش را بکن !

ناگهان دیوانه‌خانه ...  وَ پرستاری که شکل تو نبود
قرص‌ها گفتند : دست از خاطرش بردار ! فکرش را نکن !

 

 

ملال پنجره را ، آسمان به باران شست
چهار چشم غبارینش ، از غباران شست


از این دو پنجره اما ، از این دو دیده ی من ،
مگر ملال تو را می شود ، به باران شست؟

امان نداد زمان تا منت نشان بدهم
که دست می شود از جان ، به جای یاران شست

گذشتی از من و هرگز گمان نمی بردم
که دست می شود اینسان ، ز دوستاران شست

تو آن مقدس بی مرگی ، آن همیشه ،  که تن ،
درون چشمه ی جادوی ماندگاران شست

تو آن کلام که از دفتر همیشه ی من
تو را نخواهد ، باران روزگاران شست ...

 

ــــــــــــــــــــــ

حسین منزوی

 

 

 

 

 

 

 


 

مردمان عجیب ...

 

میان این مـــَــردمــان عـجـیـب و غـریـب زندگی می کنم .
هیچ وجه اشتراکی بین ما نیست , من از زمین تا آسمان با آنــها فرق دارم

ولی ناله ها , سکوت ها , فحش ها , گریه ها و خنده های این آدم ها
همیشه خواب مـــرا پـــر از کــابوس خواهد کرد...

 

ــــــــــــــــــــــــ

صادق هدایت


 

برف می بارید ...

 

 

 

برف می‌بارید ...
جای پاها تازه بود اما
برف می‌بارید
باز می‌گشتم
برف می‌بارید
جای پاها دیده می‌شد ، لیک
برف می‌بارید
باز می‌گشتم
برف می‌بارید
جای پاها باز هم گویی
دیده می‌شد ‌لیک
برف می‌بارید
برف می‌بارید، می‌بارید ، می‌بارید .
جای پاهای مرا هم برف پوشانده‌ست ...

 

ـــــــــــــــــــــــــ

اخوان ثالث


 

بیست سال بعد ...

 

 

 

دیدم او را آه بعد از بیست سال
گفتم این خود اوست ؟ یا نه دیگری ست
چیزکی از او در او بود و نبود
گفتم این زن اوست ؟ یعنی آن پری ست ؟

هر دو تن دزدیده و حیران نگاه
سوی هم کردیم و حیران تر شدیم
هر دو شاید با گذشت روزگار
در کف باد خزان پر پر شدیم

از فروشنده کتابی را خرید
بعد از آن آهنگ رفتن ساز کرد
خواست تا بیرون رود بی اعتنا
دست من در را برایش باز کرد 

عمر من بود او که از پیشم گذشت
رفت و در انبوه مردم گم شد او
بازهم مضمون شعری تازه گشت
باز هم افسانه مردم شد او ...

 

ــــــــــــــــــــــــــ

حمید مصدق

 

 

 

 

 

 

 

 


 

آینه ...

 

راننده تاكسي مرد پا به سن گذاشته چاقي بود كه با سر و صداي زياد و به سختي نفس مي‌كشيد
و با هر نفسي ، شكم بزرگش تا نزديك فرمان بالا مي‌آمد .
زيرچشمي به راننده كه به شدت من را ياد يكي از دوستان دوره دبستانم مي‌انداخت ، نگاه مي‌كردم .
راننده پير آنقدر شبيه دوستم بود كه به راحتي مي‌توانست پدر يا عموي دوستم باشد . راننده متوجه نگاهم شد و او هم به من نگاه كرد .

لبخند زدم ، راننده هم لبخند زد .
به راننده گفتم : « من بچگي‌هام يه دوستي داشتم كه خيلي شبيه شما بود . »

راننده نگاهم كرد و گفت : « اِ ... ؟ من از اولي كه سوار ماشين شدي گفتم چقدر قيافت آشناست ، ولي باورم نمي‌شد اينقدر پير شده باشي . »

گفتم: « پير شدم ؟ »

راننده گفت: « خيلي... چي كار كردي با خودت ؟ »
به آينه بغل نگاه كردم مردي با ريش و موي سفيد و صورتي پر از چين و چروك كنار راننده نشسته بود ...

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سروش صحت


برچسب:, |

 

روز و شب ...

 

روزم چون روز دیگران می گذرد ...

اما شب که در می رسد یادها پریشانم می کنند ، با چه اضطرابی روز را به سر می برم

اما شبانگاه من و غم یکجا می شویم ...

 

ـــــــــــــــــــــــــــــ

محمود دولت آبادی


برچسب:, |

 

ببار ...

 

ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺣﺴﺮﺕ ﻭ
ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﯼ ﺭﺍ
ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪ
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻧﻤﯽ ﺍﯾﺪ ؟
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺑﺮ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺳﺖ ،
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ
ﺑﺒﺎﺭ ﺍﯼ ﺍﺑﺮ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ! ﺑﺒﺎﺭ ﺍﯼ ﺍﺑﺮ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ...

 

ـــــــــــــــــــــــــــ

اخوان ثالث


برچسب:, |

 

پاییز !

 

پاییز می‌رسد که مرا مبتلا کند

با رنگ‌های تازه مرا آشنا کند

پاییز می‌رسد که همانند سال پیش

خود را دوباره در دل قالیچه جا کند

او می‌رسد که از پس نه ماه انتظار

راز درخت باغچه را برملا کند

او قول داده است که امسال از سفر

اندوه‌های تازه بیارد ، خدا کند

او می‌رسد که باز هم عاشق کند مرا

او قول داده است به قولش وفا کند

پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است

جز اینکه روز و شب بنشیند دعا کند

شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل ها

یک فصل را بخاطر او جا به جا کند

تقویم خواست از تو بگیرد بهار را

تقدیر خواست راه شما را جدا کند

خش خش ...  صدای پای خزان است ، یک نفر

در را به روی حضرت پاییز وا کند ...

 

 

 


برچسب:, |

 


جهنم چیست ؟ جهنم یعنی خود ، جـــهنم تنهایی است ، و دیگران چـــیـــزی جز سایه هائی بیش نیستند . چیزی برای گریختن وجود ندارد . هیچ چیزی برای گریختن . ما همیشه تنهائیم ...

 

 

یک گاو

 

فروردين 1400
اسفند 1399
بهمن 1399
دی 1399
آذر 1399
آبان 1399
مهر 1399
شهريور 1399
مرداد 1399
تير 1399
خرداد 1399
فروردين 1399
اسفند 1398
بهمن 1398
دی 1398
آذر 1398
شهريور 1398
تير 1398
خرداد 1398
فروردين 1398
اسفند 1397
بهمن 1397
دی 1397
آذر 1397
تير 1397
خرداد 1396
اسفند 1395
تير 1395
خرداد 1395
اسفند 1394
مهر 1394
شهريور 1394
مرداد 1394
تير 1394
خرداد 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
مرداد 1393
تير 1393
خرداد 1393
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
فروردين 1391
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
خرداد 1390
بهمن 1389

 

تنها
تکیه گاه
پیله
غم
تو
دعوت
خواب
گوه
.
مغازه
غم
تنها در جمع
دعا کن
۲۷ سالگی
تو تیغ باش
گناهکاری
هنوزم
شد
قلب پرنده
.

 


کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

لبابلابابابالبابل

.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->