درد تاریکیست درد خواستن/رفتن و بیهوده خود را کاستن/سر نهادن بر سیه دل سینه ها/
سینه آلودن به چرک کینه ها/در نوازش، نیش ماران یافتن/ زهر در لبخند یاران یافتن/
زر نهادن در کف طرّارها/ گمشدن در پهنهٔ بازارها/ آه، ای با جان من آمیخته/
ای مرا از گور من انگیخته/ چون ستاره، با دو بال زر نشان/
آمده از دور دست آسمان/ از تو تنهائیم خاموشی گرفت/
پیکرم بوی هم آغوشی گرفت/ جوی خشک سینه ام را آب تو/
بستر رگهایم را سیلاب تو ... این دل تنگ من و این دود عود؟ در شبستان، زخمه های چنگ و رود؟
این فضای خالی و پروازها؟ این شب خاموش و این آوازها؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بانو فروغ فرخزاد
|